آسوکـا

آنچه گذشت

همین آخر هفته ای

سه شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۳:۲۸ ب.ظ

پلان اول: مطب دکتر زنان و زایمان
یک آقا پسر حدودا 27-8 ساله خیلی جدی وارد مطب شد و از بین حدود 50-60 تا خانوم رد شد و رفت سمت منشی و به او گفت: شهریار ویزیت شد؟ منشی: فامیلیشون شهریاره؟ پسر: نه اسمشه منشیاینجا مطب زنان و زایمانه آقا (شلیک خنده حضار) پسر در حالی که خارج می شد با صدای بلند گفت: "اَی شهریار شهریار، تره بیدینم، تی خاشِ جانِ می دست امره تخت سر شورم ." شـهـریـار؟! هر جا هستی دمت گرم و تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد :دی

پلان دوم: همان مطب
خانومی سانتی مانتال سر قیمت سونوگرافی با منشی چانه می زد. نیم ساعت تمام ایستاد که "به دکتر بگو من 100 بیشتر نمیدم، 20 تومنو تخفیف بده! اجازه بدید من برم داخل به دکتر بگم برام رایگان بنویسه!" از او اصرار و از منشی انکار. بالاخره به 110 تومان جفتشان راضی شدند. خانومها؟ خدایی دیگه مطب جای تخفیف گرفتن نیست! :|
پلان سوم: همان مطب
پیرمردی آمد و هرجا صندلی خالی می شد پیش خانوم ها می نشست و طوری به آنها که خانوم ها جای خود را تغییر دهند.

هیچکدام از بستگانش هم از بیماران نبود و خانوم ها متوجه بیمار بودن خود مرد شدند و با جیغ و کفش بیرونش کردن! آقایون زیر سوال بردن شخصیت خودتون، اصلا کول نیست:)

پلان آخر: تاکسی(ماشین شخصی)

من و دخترکی همسن خودم عقب نشسته بودیم و خانومی 40-45 ساله و بسیار محجبه جلو. راننده هم جوانکی حدود 20-25 ساله بود. طفلک دست برد که ضبطش را روشن کند. خانوم بسیار محجبه داد زد که روشن نکن بعد از پیاده شدنش راننده گفت امروز شهادتی چیزیه! گفتم: نه، فکر نمی کنم. گفت: آخه حاج خانوم دعوام کرد! اشکالی نداره روشن کنم؟ من و دخترکِ همسن خودم سرمان را به نشانه نه تکان دادیم. ولی او هنوز دودل بود و یا از دادِ بی هوای آن خانوم دلش گرفته بود، ضبطش را روشن نکرد! خدا وکیلی این یه دونه تفریح جوونارو دیگه حروم اعلام نکنید.


۹۷/۰۲/۲۵
آسـوکـآ آآ