آسوکـا

آنچه گذشت

شما بودید عاشقش نمی‌شدید؟

شنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۷، ۰۸:۲۰ ب.ظ

عاشق رشتِ ابری و بارانی‌ام. اصلا جانم برای این غروب دلگیر و پاییزسانِ رشت در می‌رود. حتی وقتی می‌دانم که کارم خیلی عقب افتاده است و رسما بیچاره‌ام. حتی وقتی می‌دانم مسئول نمونه‌برداری می‌خواهد بپیچاندم که نمونه‌ی حقیقی نداشته باشم. حتی ‌وقتی می‌دانم که استاد‌ راهنمایم همین روزهاست که پیام بدهد: "از سفر برگشتم، منتظر گزارش‌کار این ماه هستم." حتی وقتی می‌دانم که از فردا باید کلاس فیزیک دایر شود، چون بچه‌ها از تعطیلات خسته شده‌اند و دلشان درس می‌خواهد. حتی وقتی می‌دانم که چقدددددددر چشمم پر است و دلم خالی... حتی وقتی می‌دانم که هزار و یک دلیل دیگر هم هستند که بتوانند مقابل لذت چای خوردن کنار پنجره‌ی رو به غروب غمگین و سردِ شنبه‌ام قد علم کنند. اما باز هم جانم در می‌رود برای رشتِ این چنینم.

شما بودید عاشق این شهر نمی شدید؟ (ببینید)

۹۷/۰۵/۲۰
آسـوکـآ آآ