هی می روم سمت بهار اما، هی آخر پاییز می مانم (مـن بـه جـای تـو)
1- واکنش من به نتایج دکتری از زبان شباهنگ:
دیروز که تو آزمایشگاه نشسته بودم و درگیر استیرر*ی بودم که محلولم رو نمیچرخوند، یکی از بچهها اومد داخل و گفت نتایج دکتری اومده. من شرکت نکردم اما دوستم رتبهش زیر 30 شده بود و مشتاق بودم بدونم اون چیکار کرده. تهران قبول شده یا تو همین دانشگاه بی دروپیکر مونده. رفتم پیش مدیر گروه که نامهم رو امضا کنه دیدمش. گفت قبول نشده! حتی دانشگاه خودمون! من میدونستم که دکتری همهش باندبازیه، اما نه دیگه تا این حد که رتبه 200 رو بدون مقاله و مدرک زبان قبول کنن اما دوست من رو با همه شرایط قابلقبول بذارن کنار.
2- واکنش من به نتایج دکتری به جای شباهنگ:
دکتری قبول نشدم و این هیچ چیز از ارزش های من کم نمیکنه. دلیلش رو نمیدونم اما شاید (شاید که نه، حتما) خیری توش بوده. نمیتونم بگم ناراحت نیستم و همه چیز بر وفق مراده (مراد :دی)، اما کاریش هم نمیشه کرد و باید بپذیرمش. البته کم هم نمیشنوم که: "دکتری خوندن تو شرایط فعلی تلف کردن زندگیه و بهتره بری دنبال کار و بعدها اگه دلت خواست دوباره کنکور بده." حتی فکر میکنم که شاید حق با بابامه و بهتره کنکور تجربی شرکت کنم و دل از دانشگاه شریف و آهنگر دادگر بکنم و بشم یه محمد احمدی دیگه.
این هم از عکسای ایستاگرامی که نتونستم بی نصیبتون بذارم. :)
پـ ن ۱ استیرر: همزن مغناطیسی
پ ن ۲ هر کدوم از متن ها دقیقا صد کلمه هستند.
پ ن ۳ اینکه عکسای اینستاگرامی رو گذاشتم فقط به این دلیل بود که کاملا حس کنید شباهنگ این متن رو نوشته :دی
عنوان از حمزه کریم تباح