آسوکـا

آنچه گذشت

دَر

پنجشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۷، ۰۸:۴۰ ب.ظ


در می‌زنی. این یعنی برای اولین بار می‌خواهی با اجازه وارد خیالم شوی. چیزی که در مخیله من هم نمی‌گنجد. دوباره در می‌زنی. می‌گویم:" بله؟" می‌پرسی:" بیام خیالتو بدزدم و برم؟" دنبال معادله نمودار اکسل جذب می‌گردم و می‌گویم:" نه" می‌گویی:" فقط خیالت. نه فکرت. نه تمرکزت. نه وقتت." به صندلی تکیه می‌دهم و می‌گویم:"نه" می‌گویی:" می‌خوام بیام کتاب بردارم." می‌گویم:" بگو کدومو می‌خوای برات بیارم." کمی مکث می‌کنی و می‌گویی:" نمی‌دونم. اسماشونو بخون بهت بگم." دست‌بردار نیستی. بلند می‌شوم و جلوی کتابخانه‌ام می‌ایستم و می‌پرسم شعر باشه یا رمان؟" می‌گویی: "شعر. فقط شعر باشه‌ها. قافیه و ردیف داشته باشه. شعر نو ندی دستم." مثل منی. شعر بی‌قافیه به دلت نمی‌چسبد. اسم کتاب‌ها را از راست به چپ می‌خوانم:"آن‌ها، فاضل نظری" می‌گویی:" یه آقا بذار اولش" می‌گویم:" من کارم عقبه‌ها." می‌گویی:" باشه. برو بعدی" می‌گویم:" تاریخ بی‌حضور تو یعنی دروغ محض، امید صباغ‌نو." می‌گویی:" اسم کتابه یا اینو به من گفتی؟" می‌گویم:" منو دست انداختی." می‌گویی:" شبیه حرفای تو بود." می‌گویم:" اتفاقا بی‌حضور تو خیلی هم خوش می‌گذره." می‌خندی و می‌گویی:" تو که راست می‌گی. بعدیو بخون." می‌گویم:" حرف خصوصی ، علی عطری" می‌گویی:" نمی‌تونم از عنوان کتاب بفهمم داخلش چه خبره. برو بعدی." می‌گویم:" گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود، محمدعلی بهمنی." می‌گویی:" اجازه نمی‌دم. تو فقط باید دلت واسه من تنگ شه." می‌خندم و می‌گویم:" اجازه؟" می‌گویی:" فعلا بعدیو بخون. بعدا درباره‌ش حرف می‌زنیم." می‌گویم:" آخریه. زیر چتر تو باران می‌آید، مهدی فرجی." می‌گویی:" همین خوبه. یکی از شعراشو بخون." صدای تکیه دادنت به در را می‌شنوم. دلِ شکستنِ دلت را ندارم. می‌نشینم و به در تکیه می‌دهم و برایت شعر می‌خوانم. برای تویی که فاصله‌ات تا من همین دریست که هیچ‌کداممان دستگیره‌اش را پایین نمی‌کشیم

۹۷/۱۲/۰۹
آسـوکـآ آآ