باید بودی و بهم میگفتی
يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۲۰ ب.ظ
به من تکیه کن
ترجمه پست قبل: کاش میتونستیم توی همین بهار، یکی از کلبههای روستاهای ماسال رو بخریم و روزهای جمعه جمع کنیم و بریم اونجا بمونیم. تو لباس میرزا تن کنی و من لباس قاسمآبادی. تو چوب جمع کنی و من برات نون محلی بپزم. تو تبر برداری و هیزم درست کنی و من برات چای محلی بیارم. تو به من نگاه کنی و یه گل بنفشه پشت گوشم بگذاری و چاییت رو برداری و روی هیزم بشینی. منم کنارت بشینم و سرم رو روی شونت بذارم و باهات حرف بزنم و ازاین دلخوشیهای کوچک که فقط با تو اتفاق میافته قلبم بتپه(چک و پر زدن در واقع به معنی نوعی بیقراریه)
۹۸/۰۲/۰۸