آسوکـا

آنچه گذشت

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

بشدت این آب و هوای این روزها غ ق ت است،چون تکلیف خودت را نمی‌دانی. دلت می‌خواهد درس بخوانی، هوا سرد و خانه گرم و چای و سریال خاله زنکی به راه است و نمی‌شود. می‌خواهی دل به این هوای سرد و خانه گرم و چای و سریال خاله زنکی بدهی این هم نمی‌شود. اصلا امتحان میان ترم در پایان ترم چه صنمیست نمی‌دانم. فقط می‌دانم که دلم می‌خواهد دو روز بعد با حال خوش به خانه برگردم و تمام بیخوابی های این چند روز را جبران کنم.


۲۸ آذر ۹۵ ، ۰۰:۲۵
آسـوکـآ آآ

هفته خیلی سخت و مزخرفی را پشت سر گذاشته ام و حس می کنم بسیار هفته ی کم باری بود. باید سیالاتی که هیچوقت دوستش نداشتم می خواندم و نخوانده ام! اصلن حس می کنم وقتی قرار است درس به این مزخرفی را بخوانم دست دلم به خواند نمی رود. اصلا حس خوبی نسیت بی حسی! خودم را چشم زده ام گویا! فکر می کنم لازم بود درس دیگری می خواندم، درسی آسانتر مثلا، رشته ای سبک تر حتی! اصلن دختر را چه به این درسها و این همه ریاضیات و چیزهای سخت که او را از دخترانگی هایش دور می کند!  دختر باید ظریف بماند نه اینکه از کله صبح تخته گاز ریاضیات فرو کند در ذهنش و همیشه خسته باشد و نتواند کتابی ورق بزند حتی!
دلم می خواهد این درس های وامانده زودتر تمام شوند و این پایاننامه وامانده تر زودتر شروع! اصلن حس خوبی نیست خواندن درسهاییی که دوستشان نداری و نمی توانی هضمشان کنی و از آن بدتر دانی که این ترم با کلی همکلاسی عجیب (!!) خبری از زیر نمودار بردن نیست و از همه اسف‌بارتر استادی داری که هر لحظه تهدید می‌کند که شما فلانید و پاس نمی‌شوید و... در حالی که خود او کلهم زیر ده جلسه به کلاس آمده و هر یک جلسه یک فصل کامل را مثلا درس داده است.


۲۵ آذر ۹۵ ، ۱۰:۳۱
آسـوکـآ آآ

اینجانب بسیار خسته‌ام از هفته شلوغی که هنوز تموم نشده و اصل مطلبش که خوندن درسه مونده واسه آخر هفته ! این هفته از پنجشنبه گذشته به طور مداوم به خوندن مقالات مربوط به کار خودم و ترجمه مقاله سفارشی گذشت و امروز بالاخره سومین سفارش ترجمه رو تموم کردم و همین پیش پای شما فرستادم و تموم شد و قراره بابتش سومین دستمزد ترجمه ایم رو بگیرم! اصلا هزینه قابل توجهی نیستا! اما خب بالاخره یه لقمه نون حلال درآوردن سخته و اون پولی که بابت زحمت خودت می‌گیری بسیار شیرینه و دلچسب. دیروز واسه اولین بار مراقب امتحان کارشناسی‌ها بودم و اونا تا تونستن به طرز عجیب و آشکاری تقلب کردن. تازه فهمیدم همه شیوه های تقلب بی‌خوده و اگه فک می کنید مراقب نفهمیده کاملا در اشتباهید، چون مراقب می فهمه فقط دلش می‌سوزه که به روتون بیاره. 

این روزا شلوغ می‌گذره و من عاشق روزایی هستم که واسه تا شبش برنامه دارم,مثل این هفته که بعد از تعطیلیای هفته پیش و استراحت مطلق! تونستم کارامو جمع کنم و کارای ناتموم قبل امتحانا رو تا حدودی ببندم.

۱۶ آذر ۹۵ ، ۲۲:۴۶
آسـوکـآ آآ

بـسـمـ الله

مدتی بود که دلم می خواست بعد از پرشینی که معلوم نشد بالاخره با چه مشکلی دست و پنجه نرم می کرد و چه بلایی سر وبلاگامون آورده، دوباره بنویسم و هربار که نیت می کردم واسه ساختن یه وبلاگ جدید،سایتا راه نمیدادن، اونجا بود که فهمیدم خلوص نیت تو وبلاگ نویسی اصلا کاربردی نیست  و این چنین شد که امروز بی هیچ قصد و غرضی اومدم اینجا و به حول قوه الهی وبلاگ ساخته شد!

 


۰۸ آذر ۹۵ ، ۱۵:۲۰
آسـوکـآ آآ