آسوکـا

آنچه گذشت

مرگـ

دوشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۴۸ ب.ظ

تا به حال تجربه کرده ای درون محفظه ای هم قد خودت، جایی که فاصله پیشانی ات تا سقفش فقط یک وجب فاصله دارد، چهل دقیقه بمانی و نه اجازه داشته باشی میلیمتری،تکان بخوری و نه حتی نفس بکشی؟ کمی پیشتر درون محفظه ای هم قد خودم، جایی که فاصله پیشانی ام تا سقفش فقط یک وجب فاصله داشت، چهل دقیقه ماندم و نه میلیمتری،تکان خوردم و نه حتی نفس کشیدم. بعد از دو دفعه ای که به علت رسیدن فشارم به 5 بیهوش شده بودم و تا مرز به کما رفتن پیش رفته بودم و هر دو بار مرده بودم و روحم دوباره از یک تونل تاریک به درون جسمم سقوط کرده بود، این بار سومی بود که مرگ را حس میکردم فقط اینبار در بیداری! شنیده ای که می گویند لحظات آخر زندگی، وقتی تا مرگ یک وجب فاصله داری، تمام روزهای زندگی ات از پیش چشمانت می گذرد و تو میفهمی که آخر خط است و باید پیاده شوی؟ این بار لحظات آخر زندگی و یک وجبی مرگ بود. و تمام روزهای زندگی ام از پیش چشمانم گذشتند و من فهمیدم که آخر خط است و باید پیاده شوم. سنگینی دستانم روی قلبم را حس می کردم و مطمئن بودم این ضربات کوبنده اصلا طبیعی نیست. نفسم جایی درون شش هایم گیر کرده بود و هیچ دمی بازدم نمی شد. به خس خس افتاده بودم و مطمئن بودم در همین لوله دو متری تمام می شوم و چه مرگ بی شکوهی می شد اگر فردایش در روزنامه می نوشتند دختری در لوله mri دچار ایست قلبی شد.


۹۷/۰۲/۱۷
آسـوکـآ آآ