مقدمه پایاننامه فرسایشیترین بخش پایاننامه است و نگارشش سختترین کار دنیا. مانند از تو برای تو نوشتن. تو فکر کن از کسی برای خودش بنویسی. او هم هی بیاید توی ذهنت و بگوید چرا امروز برام ننوشتی؟ و تو بهانه بیاوری و بگویی این یه خطو بنویسم بعد، این یه کلمه رو ترجمه کنم بعد، این یه فرمولو حل کنم بعد. بخندد و بگوید نداشتیما. عینکت را برداری و بگویی یک ربع بخوابم بعد. اما ته دلت بدانی که پیچاندن یار به این راحتیها نیست. همانجا گوشه روشن ذهنت نشسته و منتظر است دست به خودکار شوی و نامه بیستودوم را بنویسی. کلافه شوی و سر از انبوه کتابها و مقالات برداری و بگویی خستهم کردی. بخندد و بگوید نوشتن یه نامه اینقدر سخته؟ حواست پرت پیدا کردن چال گونهاش باشد. بگوید با توام! بگویی آره سخته. سخته واسه کسی که نشونیای ازش نداری نامه بنویسی. ندونی تو کدوم صندوقپستی بندازیش. یا اصلا بری اداره پست و ندونی به کدوم آدرس میخوای بفرستی. بگوید بالاخره که یه روز میخونمشون. بگویی بالاخره؟ یک روز؟ یک روز که حرفها بیات شدن و نامهها از دهن افتادن؟ بگوید واسه منن دیگه. من دلم میخواد یه جا بخونمشون. کلافهتر شوی و بگویی اما این بیرحمانهست. بگوید بیرحمانه اینه که از سال 95 تا حالا همهش بیستویکی نامه نوشتی. عصبانی شوی و بگوی تو همینم(همین هم) ننوشتی. بگوید تو از کجا میدونی؟ نامطمئن نگاهش کنی و بپرسی واقعا؟ مطمئن بگوید واقعا. لبخند بزنی و سیب هوس را برداری و بگویی برایت شعر بخوانم؟ لبخند بزند و بگوید بعدش مینویسی؟ نگاهش کنی و بگویی: تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد، زندگی درد قشنگیست که جریان دارد. یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند؟ کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد*...
* از علی صفری