قصد دل کندن ندارم
تمام شد. نرسیدی. لپتاپ را همکلاسی یکهو به رشت آمده وصل کرد. آب گرم را دانشجوی جدید آزمایشگاه به دستم رساند. میز اساتید را بچههای پارسال دفاعکرده جمع کردند و شیرینی دفاع را بچههای دکتری پخش کردند. تو حتی به آرزوی موفقیت هم نرسیدی و دانشجویی که سالنم را با سالنش عوض کردم اولین نفری بود که گفت:" راستی، بترکونید" حتی برایم یک شاخه میخک هم نیاوردی و باز هم به جای تو دانشجوی سالن روبهرویی گفت:" دیدید تموم شد؟ خسته نباشید" تو حتی به اندازه یک برداشتن کوله از شانههای آویزانم هم نیامدی و من تنها در بالکن دوم فنی نشستم و به حال روزهایی که دیگر دانشجو نیستم گریه کردم. باید میآمدی. با یک چهارخانه آبی و موهایی درهم. گفته بودم موهای درهم مشکیات چقدر دلنشینترت کرده؟ کنارم روی نیمکت مینشستی و میگفتی:"نه، نگفتی. اما این همه منتظر امروز بودی که بیای اینجا بشینی و غصه بخوری؟ پاشو ببرمت یه جای عالی" چیزی نگویم و بپرسی:" نمیای؟" سرم را به چپ و راست تکان دهم. بپرسی:"من برم؟" سرم را بالا و پایین ببرم. بپرسی:" لابد منتظرمم نبودی" اشکم را پاک کنم و باز هم سرم را بالا و پایین ببرم. بخندی و بپرسی:" لابد دوستمم نداری؟" نگاهت کنم و بخواهم سرم را چپ و راست ببرم. پیشدستی کنی و بگویی:"داری. اما تو به شیوه خودت میگی" بخواهم اعتراض کنم، بند کولهام را بگیری و بگویی:" البته منم به شیوه خودم میبرمت" مرا با خودت ببری و ماشین را در جاده انزلی بیاندازی. آهنگ یار محمد علیزاده را مدام پلی کنی و بگویی:"فقط همین یه آهنگ رو دارم." نگاهت کنم. یادم برود که چقدر حق دارم دلخور باشم و نیستم. بخندم و بگویم:" خیلی بچه پررویی یار" نگاهم کنی و بگویی:"الف کشدار یارو وقتی صدام میزنی دوست دارم." لبخند بزنم و به الف یار فکر کنم. به اینکه به شیوه خودم بگویم حال خوب من فقط تو باشی اتفاق میافتد و بس.