آسوکـا

آنچه گذشت

قصد دل کندن ندارم

جمعه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۳۳ ق.ظ



تمام شد. نرسیدی. لپ‌تاپ را همکلاسی یکهو به رشت آمده وصل کرد. آب گرم را دانشجوی جدید آزمایشگاه به دستم رساند. میز اساتید را بچه‌های پارسال دفاع‌کرده جمع کردند و شیرینی دفاع را بچه‌های دکتری پخش کردند. تو حتی به آرزوی موفقیت هم نرسیدی و دانشجویی که سالنم را با سالنش عوض کردم اولین نفری بود که گفت:" راستی، بترکونید" حتی برایم یک شاخه میخک هم نیاوردی و باز هم به جای تو دانشجوی سالن روبه‌رویی گفت:" دیدید تموم شد؟ خسته نباشید" تو حتی به اندازه یک برداشتن کوله از شانه‌های آویزانم هم نیامدی و من تنها در بالکن دوم فنی نشستم و به حال روزهایی که دیگر دانشجو نیستم گریه کردم. باید می‌آمدی. با یک چهارخانه آبی و موهایی درهم. گفته بودم موهای درهم مشکی‌ات چقدر دلنشین‌ترت کرده؟ کنارم روی نیمکت می‌نشستی و می‌گفتی:"نه، نگفتی. اما این همه منتظر امروز بودی که بیای اینجا بشینی و غصه بخوری؟ پاشو ببرمت یه جای عالی" چیزی نگویم و بپرسی:" نمیای؟" سرم را به چپ و راست تکان دهم. بپرسی:"من برم؟" سرم را بالا و پایین ببرم. بپرسی:" لابد منتظرمم نبودی" اشکم را پاک کنم و باز هم سرم را بالا و پایین ببرم. بخندی و بپرسی:" لابد دوستمم نداری؟" نگاهت کنم و بخواهم سرم را چپ و راست ببرم. پیش‌دستی کنی و بگویی:"داری. اما تو به شیوه خودت می‌گی" بخواهم اعتراض کنم، بند کوله‌ام را بگیری و بگویی:" البته منم به شیوه خودم می‌برمت" مرا با خودت ببری و ماشین را در جاده انزلی بیاندازی. آهنگ یار محمد علیزاده را مدام پلی کنی و بگویی:"فقط همین یه آهنگ رو دارم." نگاهت کنم. یادم برود که چقدر حق دارم دلخور باشم و نیستم. بخندم و بگویم:" خیلی بچه پررویی یار" نگاهم کنی و بگویی:"الف کش‌دار یارو وقتی صدام می‌زنی دوست دارم." لبخند بزنم و به الف‌ یار فکر کنم. به اینکه به شیوه خودم بگویم حال خوب من فقط تو باشی اتفاق می‌افتد و بس.

 

۹۷/۱۲/۲۴
آسـوکـآ آآ